کمق(کموک تورکلری)
دو شنبه 18 آبان 1394برچسب:, :: 17:52 :: نويسنده : گودرز غلامی
این را باید پذیرفت که روستاهای زیبایی وجود دارند که کمق پیش آنها شاید به چشم نیاید ولی چیزهایی در آن وجود دارد که هیچ کدام از ما که زادگاهمان کمق است نمیتوانیم به راحتی حرف از بی وفایی بزنیم من چطور میتوانم کمق را نادیده بگیرم وقتی به یاد فرزانگانی همچون مرحوم الله وردی ،میرزا عبدالحسین و... میافتم . چطور میتوانم شوخ طبعی های مرحوم یوسف (قارا یوسوب) را فراموش کنم ؟ آیا میتوانم مهربانی های مرحوم بی بی جان ، مرحوم اقلیما که مادر دوم همه ماست را فراموش کرده و خود را بی تفاوت نشان دهم ؟ چطور میتوانم مرحوم مولا(مویلان) رو فراموش کنم وقتی ما را از باغ خود فراری میداد و مادرمان را مهمان ناسزاهای خود میکرد. یا وقتی نزدیک عید میشد همه در بامها جمع شده و گردو بازی میکردیم . اون موقع ها من خیلی مواظب رنگ دستام بودم تا پدرم نبیند چون ما درخت گردو نداشتیم و بابام میگفت از کجا آوردی؟ ما همه خاطرات زیادی داریم بنده یک روز به همراه دوستان در نزدیکیهای باغ (گوزلر) در حال گشتن بودیم که متوجه شدیم حاج مظفر به همراه چند تن در حال کندن قبری قدیمی(گوور قبری) هستند ما نیز رو حساب کودکی کنجکاو شده و رفتیم پیش آنها اما آنان ما رو مجبور به ترک آنجا نمودند. ولی من با توجه به اینکه بچه پر رویی بودم نرفتم و کتک مفصلی از حاج مظفر خوردم .و این برایم عقده شد و با بچه هامستقیم رفتیم به باغ مرحوم الله وردی که حال پسرشو (حاج مظفر) بگیریم . من وقتی به باغ رسیدم هرچه نهال بود(موما که تازه کاشته بودند) با پا شکستم ولی حالا پشیمانم و از حاج مظفر عذر خواهی میکنم .(بچگیه دیگه)
خانم فرحناز اسمعیلی 94/8/19: تشکر از شما که حداقل بعد چند سال جرات این رو پیدا کردین که بگین من نهال ها رو شکستم واشتباه خود رو قبول کردین واین که بازهم عده ای از حاج مظفرکینه ای در دل نداشته اند جای تعجب ندارد چون انسانهای بزرگ همیشه همه حرفهایشان وکارهایشان بخاطر بزرگی شخصیت زیر ذره بین هست ومطمئن باشید که بابام میدونست نهالها رو شما شکستین ولی با اون همه اطمینان هیچ وقت چیزی در این مورد به شما نگفت این را میگن صفای روستا که متاسفانه الان نیست وما در وبلاگها در به در دنبال صفای قدیمی ها رو دنبال میکنیم ودر خاطراتمان میگوییم پس در این روزهاست که باید کاری شایسته کنیم تا 20سال بعد در اذهان کودک امروزی به خوبی از ما یاد کنن.ومن همیشه به بزرگی شخصیت پدرم افتخار میکنم.
خانم فرحناز اسمعیلی 94/8/21: بله اهالی روستای کمق که ساکن آن نیستید
آقای کریمی 94/8/29 : سلام علیکم مطالب عنوان شده توسط فرحناز خانم بنده را به یاد خاطرات تلخ دوران تحصیل انداخت بی شک اگر پدران ما ساکن شهر بودند ما حالا این خاطرات را نداشتیم. بنده چند طرح برای توسعه وافزایش تولید وایجاد اشتغال دارم، ولی متاسفانه عدم ارتقاء وضع معیشت زندگی روستائیان که قادر به رفع مشکلات ومعضلات ادامه تحصیل قرزندان در مقاطع بالاتر نمی باشد بطوریکه در شرایط فعلی هم خیلی ها مشکلات معیشتی ندارند ولی مشکل تحصیل فرزندانشان لاینحل است وتردد به شهر نیز خاطرات تلخ به همراه دارد وهمین امر باعث مهاجرت وسکونت فصلی شده است البته شاید آینده گان با دسترسی به فن آوریهای نوین مثل ادامه تحصیل از راه دوراین معضل رارفع نمایند در نهایت اکنون روستا نشینی برای بازنشستگان مناسب است مانند بنده....والسلام نظرات شما عزیزان: دوست
ساعت8:31---9 آذر 1394
ساکنان شهر که در موقع نبود رفاه جان خود رو برداشتید فرار کردید وحالا که کمی امکانات با تحمل چندین ساکن در روستا شامل حال ماشده خواهشا بگذارید خود ساکنان در مورد روستا تصمیم بگیرند این نظرات شما مثل نظرات وتصمیمات کشور های غربی بر سرنوشت سوریه هست فرحناز اسمعیلی کمق
ساعت8:27---9 آذر 1394
هنوزم هستن ساکنان تهران وقتی بلند میشن میان روستا نه تنها کاری برای پیشرفت روستا نمیکنند بلکه آسایش روستا روبهم میزننن نمونه آن در همین تابستان تفاق افتاد که یه چشمه آبی در اومده بود که به زور روی آن رو پوشاندند تا مردم روستا از آن استفاده نکنن پس هزاران لعنت بر یزیدیان زمان فرحناز اسمعیلی کمق
ساعت8:12---21 آبان 1394
بله اهالی روستای کمق که ساکن آن نیستید
نظر همه برای ما محترم هست ,واین وبلاگ تاجایی که من سراغ دارم همه نظرها رو بهش احترام گذاشته وداشتن یک نظر خاص برای هرکس طبیعی هست واین رو هیچ کس منکر نیست ولی کسانی که ساکن دائمی هستن بخاطر مشکلات متعدد در مناطق محروم دیگر زیباییهای آن برایشان ملموس نیست ومابیشتر به روستا سر میزنیم وسال 92یه برفی اومد جاده بسته شد وما پیاده اون همه راهو با اون همه برف اومدیم تا دم جاده اصلی وهمه مریض شدیم واین خاطره اصلا برای من زیبا نیست چه برفش باشه چهزیباییهای دیگراگه منم ساکن شهربودم یه دویست تومنی میدادم وسوار مترو یا هروسیله دیگه میشدم نیم ساعت دیگه سرکارم بودم یا من خودم از سال64 بخاطر خوندن درس از اول راهنمایی دربه در این شهرواون شهرو میگردم تا مثل اهالی شهر باسواد بشم وهنوزم به آغوش خانواده برنگشته ام واین کجاش خاطره خوبیست ویا موقع اومدن به روستا حتی تو اون گل ولای باید از ماشین پیاده میشدی یه کفشت توگل گیر میکرد تا اون یکی پاتو برداری ولی بچه های شهر همه با تیپ ولباسای امپراطوری به مدرسه میرفتن این کجاش زیباس وهزاران خاطره تلخ که زیباییهای قارا قایا وایمانی باغ.......هم نموتونه اونا رو از ذهن ما اهالی روستا پاک کنه از قدیم گفته ان آواز دهل از دور خوش است.........
حدیث موضوعی
نويسندگان
موضوعات
آرشيو وبلاگ
لیگ برتر ایران
آمار بازدید
|
||
|